اند تئوری
هگل - INFP است. اما سعی کرده عمل گرا باشد و ایده اصلی فلسفه اش آرزوی یک ایده آلیست برای رسیدن به عمل؛ تطابق عین و ذهن است. اما او فیلسوف ایده آلیست ها ست. پدیدار شناسی، تاریخ تفکر ایده آلیستهای extrimist و ذهن های افراط کار است. به گفته او (نقل از مضمون کلی) هر دوره ای در تاریخ با افراط به پایان می رسد.
انقلاب:
پس: انقلاب ها، شوریدن پراگماتیست ها بر ایده آلیست ها است.به همین دلیل است که در پس یک انقلاب (مثلا انقلاب فرانسه) بلافاصله پراگماتیست ها غوغا می کنند. و کارخراب می کنند! در آستانه هر انقلاب، ناگهان ایده آلیست ها همه به کنار رفته و پراگماتیست ها جایگزین می شود. پراگماتیست ها اعدام می کنند.
اما پراگماتیست ها باید شعاری دهند. اما این شعار ایده آلیست های منتقد ایده آلیست های قبلی است. در نهایت ایده آلیست های جدیدی پدید می آیند. اما ایده آلیست های افراطکار بعدی لزوما اینها نیستند (دسته سوم و الی آخر)
همیشه بعد از یک انقلاب، یک پراگماتیست با یک کشور تنها می ماند یعنی استالین می ماند و شوروی. لنین کسی بود که فکر یک ایده آلیست و عمل پراگماتیست را داشت. در اینجا برای اولین بار از او خوشم آمد. در این طیف شخصیت - از هگل تا متضادش استالین - یک مورف تدریجی و استحاله یک روح در دو نوع است. روحی که در انتها فقط از او عمل می ماند و خلاء از ذهن.
درباره فنومنولوژی دس گایستس - فصل خودآگاهی:
همه اذهان تاحدی ایده آلست هستند اما داستان اون یارو خودآگاهیه توی کتاب فنومنولوژی، درباره افراطی هاشون است. تاریخ در آن فصل، از روایت راوی و مورخی باز گو می شود که فقط ناظر آنهاست. (منظورم اینه که مای فلسفی، بیشتر داستان ایده آلیست ها را بازگو می کند: قصه روح ایده آلیستی به نام آگاهی را)
0 Comments:
Post a Comment
<< Home