از ماکیاولی تا استالین
ماکیاولی که سرآغاز مدرن است، پراگماتیسم محض را تئوریزه کرد. شاید به نظر پارادوکسیک برسد. تاریخ تفکر مدرن، رسیدن بشر به یک معقولیت و پراگماتیسم مناسب است. و معقول.
پراگماتیست ها کارخراب کن بوده اند. چندان چیزی برای نقل از آنها نیست در تاریخ فلسفه. هر چه هست تاریخ معمولی شرح خالیِ وقایع است.
برای فلسفه بیشتر تاریخ ایده آلیست ها مهم بوده است. چون سیر فکر را می بینند. اینکه چطور یک ایده آلیست بالاخره پراگماتیست می شود مهم است اما نه مثلا ایده آلیست شدن یک پراگماتیست. در اینجا یه جورایی از دومی هم حرف زدم
برای هگل این ایده آلیستها هستند که خودمانی اند. به همین دلیل است که به گرایش به عرفان متهم می شود. شاید واقعا اینطور بوده اما تلاشش اینگونه بی ارزش نمی شود.
تاریخ زندگی من احتمالا پراگماتیست شدن یک ایده آلیست خواهد بود :)
البته اگر موفق شوم. موفق را (در اینجا) من یک پراگماتیست فرض کردم.
یادتان می آید هگل دیر تر از دوستانش شروع به نوشتن فلسفه اش کرد؟ بالاخره راز این و مشکل او را فهمیدم.
آیا هگل به پراگماتیسم رسید؟ نمی دانم. اما مارکس اورا برایش رساند. همانطور که لنین مارکس را رساند. و استالین: پراگماتیستی که آمد و پراگماتیست بودنش باز هم توسط پیشینیان پیش بینی نشده بود.
اشکال: استالین عملا بالاخره ایده آلیست بود یا پراگماتیست؟ بی فکری پراگماتیست ها و خیالبافی (و شاعری) ایده آلیست ها را توامان داشت! البته در حالتی که تهی ار فکر بود. مناسب برای تاریخ خالیخالی بود
خوب - این سشن فکر هم به پایان رسید و فسفر کم آمد. احتمالا تمام کورتکسم دچار هایپر پلارایزشنن یا اینهیبیشن شده.
جمعه 6 آذر 83
0 Comments:
Post a Comment
<< Home