Tuesday, February 08, 2005

در حاشیه: (پرسید:) اگر کسی در حال , آینده ی ما را ببیند چه؟

خوب اگه از همون فکره بپرسی، حتما میگه:
دقیقا منظور من و نکته همین بود. یعنی می خواستم بگم اگر آینده ما بر خودمان معلوم شود هم همین طور است - اختیار همچنان وجود دارد.

اه؟ اشتباه شد؟ آره! راست میگویی، تناقض است!

یک تناقض دیگر هم بود: که باعث می شد که تعریف اختیار را این ندانم:
یک بار فکر می کردم اختیار، صرفا یک عدم اطلاع ما از آینده است. عدم اطلاع، یک نامعلومی و یک هیچکس نمیداند است که باعث اختیار می شود.

اما آن فکر گفت که گذشتگان اینطور نبودند:
چون کسی هست (آیندگان)، که سرنوشت ما را میداند(خواهند دانست). اما با این حال اختیار داریم.

اما توجه کنید که داننده آینده، ما نیستیم، بلکه (فرض کنید) خدا است.

و اگر خودمان بر آینده خودمان واقف شویم، ناگهان ههه چیز به هم می ریزد...

پس اختیار ما به خاطر این است که "ما" نمی دانیم - یعنی شخصی که دارای نادانی است اهمیت دارد.
اگر کسی دیگر بداند (که با ما راه ارتباطی نداشته باشد)، اختیار نقض نمی شود.
پس مساله اختیار به ارتباط با یک داننده مربوط شد. حیف که آدرس emailآیندگان را نداریم تا آینده مان را از آیندگان بپرسیم.
حیف که راهی نیست که به آن سهیل گذشته بگویم غصه نخور! (یا سهیل آینده به من بگوید آدم شو!)

آن فکر در ادامه افزوده بود: شاید هم خدا برای ما همانگونه وجود دارد که آینده گان برای ما وجود دارند. (یا گذشتگان)


مرسی از نازلی بخاطر آن سوال ناب!

همه فیلسوف ها یک نفر هستند. همه فیلسوف ها یک شخصیت هستند که در موقعیت های مختلف قرار گرفته است.

حرف هر کدام را که می شنوم حس می کنم حرف من را زده اند. چون که اگر خود را در آن موقعیت قرار دهم، می بینم که این حرف خیلی به دل من می نشیند.
و با افراد مختلفی، که گفته های متناقض با هم دارند، احساس همذات پنداری می کنم.
پس همه فیلسوف ها یک نفر هستند. یعنی شخصیت آنها عین هم هستند. کپی هایی از یک آدم که در موقعیت های (تاریخی اجتماعی) مختلف قرار گرفته اند. اووَاه!

موقعیت، یا همان شرایط محیطی، یا context جمله، همان سوالی است که جوابش حرف آنها بوده است.
context = the question
از سخن آن فیلسوف ها، سوالی که جوابش، حرف آنها بوده، پیداست.
به همین دلیل حرف هایی متناقض هستند، که همه درست به نظر می رسند.

منظورم این بود که دنیای ذهنی چنان به دقت از از دنیای بیرون جدا شده است که mental worldخودش جامع و مانع است (a complete closure).
به همین دلیلی، فلسفه جرج برکلی، در دیدگاه خودش، درست به نظر می رسد. اما نتایج عملی اگر از آن بخواهیم بگیریم خراب می شود. چون برای نتایج عملی گفته نشده و نتایج عملی خارج از حوزه آن هستند.
نمیدانم از او خوشم بیاید یا فحش بدهم؟

Monday, February 07, 2005

اختیار وجود دارد، گرچه ممکن است تصور این جمله هم درست باشد:
دنیا نواری است که یک بار پخش می شود و ما الان اینجاش هستیم. (الان اینجاش داره پخش میشه). اسم این نوار تاریخ است.

جیر و اختیار

وقتی اعمال افرادی در گذشته را بررسی می کنیم (مثلا خودمان در یک سال پیش)، آینده آن تصمیم ها را می دانیم. آیا با این حال هنوزهم
برای فردی که در تصمیم آن روز بوده می توان اختیار قائل شد؟
بله!
اینکه زمان در تاریخ می گذرد، دلیل نمی شود که نتیجه بگیریم که همه گذشتگان در جبر بوده اند و اتفاقا فقط ما در اختیار به سر می بریم. (فقط چون که در حال حضور داریم)
پس اگر کسی آخر و عاقبت ما را بداند، دلیل این نمی شود که ما خود را گرفتار جبر بدانیم.
به هر حال موجوداتی آینده ما را خواهند دانست: آن آیندگان.

اطلاع از سرنوشت، به معنای عدم اختیار نیست.